قدم سیزدهم - بسیجی شدید مبارکه!

...و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین

یادش بخیر عید غدیر سال پیش،بیعت بسیجی های عاشق با محبوبشون،بیعت دوباره

پروانه های عاشق با گل باغ زهرا(س)،بیعت دوباره ستارگان با حضرت ماه،بیعت دوباره

با نائب امام عصر(عج)،یعنی بیعت با امام خامنه ای(حفظه الله)...

واقعا یادش بخیر،چه روز شیرینی بود،از بزرگترین سعادتهای زندگیم بود که تو اون جمع

سراسر پاکی حضور داشتم.الحمدلله(این هم رزق بود!)

رفته بودیم تا در روز عید غدیر بیعتی دوباره کنیم با علی زمانه،رفته بودیم تا مثل پروانه

دورش بگردیم،رفته بودیم تا چشم دشمناش رو کور کنیم،رفته بودیم تا فریاد بزنیم که:

  ما همه سرباز توایم خامنه ای...

رفته بودیم تا در عصر غیبت دوباره تمرین ولایت مداری کنیم تا یاد بگیریم و یاد بدهیم راه

ورسم عاشقی را،رفته بودیم تا دوباره از عمق جانمون فریاد بزنیم:

 

لبیک یا علی

لبیک یا علی

لبیک یا علی

لبیک یا علی

لبیک یا علی

لبیک یا علی

 

البته ما لبیک رو خیلی وقته پیش گفته بودیم ولی وقتش بود تا بعد از قضایای فتنه 88

دوباره با امام و مقتدامون بیعتی تازه کنیم و عزم و اراده مون رو برای جانبازی تو راهش

که همون راه امام زمان(عج) هستش،نشون بدیم.

ولی واقعا نگرانم،نگرانم(که مطابق خود فرمایش حضرت آقا)چقدر میتونیم تو این راه

بمونیم و ایستادگی کنیم؟؟؟واقعا میتونیم برای خودمون تو سپاه امام زمان(عج)جایی

دست و پا کنیم؟یعنی کار به اونجاها میرسه؟واقعا اونقدر آماده شدیم؟ تا نفس آخر

می ایستیم؟یا نه،شایدم زودتر از این حرفها جا می زنیم؟!(خدا نکنه!)

از علی تا به علی فاصله یک آینه است

 آن علی از نجف و این علی از خامنه است

(حالا تو هی بگو این چه قیاسیه؟آقای دانشمند این مشکل خودته،برو حلش کن،آقا سید علی ما همون علی مظلوم و مقتدر کوفه است فقط با این تفاوت که ما مردم کوفه نیستیم! بعدش هم...بعدش نداره)

لینک دانلود:

بسیجی شدید مبارکه!






نظرات:

لبیک
«باران» می‌گوید:
«منم عمار همون بچه بسیجی/ زخاک فکه و فاو و دوئیجی/همون سینه زنی که میره هیئت /کلاس عشق بازی با ولایت /همونی که شنیده این عمار /دلش آتیش گرفته از غم یار /نوشته نامه ای از جان به جانان /به نام حق تعالی رب منان /سلام مولای من سید علی جان /سلام ای رهبرم ای قلب ایران/ سلام ای قوت دلهای خسته /بگو مولا دلت از چی شکسته ؟ /بگو آقا که دل ها بی قراره /چشا رو گونه ها شبنم می کاره/ بگو آقا فقط با یک اشاره /که غصه دلامون رو کرده پاره/ من عمار دارم خونه به خونه /میگم از مکر شورای زمونه /از اون فتنه گران انتخاباتکه میدون آمدن با شال سادات /جسورانه دل رهبر شکستین /خیال کردین که در کوفه نشستین /علی 70 میلیون یار داره / هزاران مالک و عمار داره /چه سلمانها به دورش در طوافن چه شمشیر ها به اذنش در غلافن /فقط کافی ست تا با یک اشاره /جهان کفر گردد پاره پاره/ الا ای رهبرم لب تر کن ای دوست /که جان من گره در پیچش موست/ فدایی ات من عمار آقا /هزاران در هزاران بار آقا /فقط کافی ست لب برگشایی/ بتازم یک تنه در هر شعاعی /جنگم ز عشقت تا شهادت /که صد لیلی برن بر تو حسادت...... »

باز وال استريت !
«علي اكبر» می‌گوید:
«سل ا م تقدير محتوم سعي خودشو كرده اما گويا نميشه !اگه ميشد اي چي ميشد ؟(اي را به فتح الف بخانيد!)»

وحیدجان ممنون. 13
«مرد نامرئی» می‌گوید:
«خوبه یه وقتایی آدم بی پرده و با صراحت به برخی نااهلان حرف حق رو بزنه تا شاید شاید شاید یه کم بفهمن به کجا میرن. »

«علی اکبر» می‌گوید:
«سلام داداش این ادبیات همونیه که من دوستش دارم \"تهاجم\"! این که \"میخای بخاه نمیخای چشمت کور!!! پاکاریت کشتتم غدیر مبارک»

اگرساقی حسین است همیشه عبد میخانه ام
«کاظم» می‌گوید:
«للحق سلام..... کوتاه و مختصر مینویسم برای اینکه فقط کمی دلم به درد آمد از سخنان دوستی که فرموده بود : خسته شدم و سر در گمم.... من هم همینطور ..... خسته شدم ..... سردر گمم .... اما نه در روزگاران شما.... من هیچوقت خسته نشدم از اینکه انقلابی باشم.... خسته نشدم از اینکه فریاد امر به معروف را داخل یک کادوی زیبا بپیچم و تقدیم آن عزیزی کنم که نیازمند کادوی ماست ...اما من و تو آنقدر از او غافل شدیم که ناگهان وقتی چشمانمان را باز کردیم دیدیم او اسیر «من و تو » شده و دیگر دارد کار از کار میگذرد.... بله رفیق .... اگر من و تو برای اون مانده بودیم دیگه اونقدر کوله بارش پر از رفیق بود تا پناهنده ی من و تویی بهایی نشه.. رفیقی سخنی از آسمان برایم گفت : کلاٌ در جامعه 3 دسته ایم ...... گوسفندان .... انقلابیان..... گرگها...... گوسفندان فقط سرشان را انداخته اند و از مراتع بهره ی چریدن میبرند و تنها دغدغه شان این است که خورده نشوند تا روزی که یا گوشت خورشت قیمه شوند و یا گوشت زیر دندان گرگها ..... گرگها همان «من و تو» یی ها هستند که جای من و تو را برای رفقایمان گرفتند ..... حالا دوست داری گوسفند باشی یا گرگ ؟؟؟؟؟ اما انقلابیان خود ترازو هستند برای عدالت..... خود میزان قسط و عدل اند ..... هر فریاد یک انقلابی خانه ی گرگ را می لرزاند و نهایتا زلزله ای به پا میکند به شدت سونامی ظلم ستیز امت اسلامی در ممالک انقلابی..... که گرگ ها را یا آواره کرد یا در رودخانه ی مخوف خشم انقلابیان غرق کرد..... انقلابی من و تو هستیم..... گرگ ها اهالی «من و تو » ...... گوسفندان همان نان به نرخ روزهایی که کار ندارند چادر باشد یا نباشد .... اما دوست عزیزم؛ میدانی که گرگ ها و گوسفندان هر دو در آتش کباب می شوند و جهنمی اند ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چون گرگ ظالم است و گوسفند مظلومی که بی تفاوت است و هیچ روش مقابله ای برابر گرگ ظالم ندارد؟؟؟ خلاصه اینکه «من و تو»یی ها منتظرند تا من و تو (انا لله) بخوانیم تا خون تازه ای در رگهایشان جریان یابد.... »



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی